جدول جو
جدول جو

معنی زمین خیز - جستجوی لغت در جدول جو

زمین خیز
(زَ)
حاصل و محصول زمین. (ناظم الاطباء). محصول:
زمین خیز هر کشور از دهر چیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
نظامی.
زمین خیز آن بوم را یک دو مرد
بدست آرد و سیر دارد بخورد.
نظامی.
گیاهیست آنجا زمین خیزشان
چو پلپل بود دانۀ تیزشان.
نظامی.
، کنایه از چیز عجیب و غریب. (از آنندراج) :
سخن می شد ازکار کارآگهان
که زیرک تران کیستند در جهان
زمین خیز هر کشور ازدهر کیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
نظامی (از آنندراج).
زمین خیز چین چیزهای عجیب
که دل را دهد قوت و جان را نصیب.
امیرخسرو (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
زمین خیز
عجیب غریب شگفتی آور
تصویری از زمین خیز
تصویر زمین خیز
فرهنگ لغت هوشیار
زمین خیز
عجیب، شگفتی آور، محصول کشاورزی
تصویری از زمین خیز
تصویر زمین خیز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمین گیر
تصویر زمین گیر
برجای مانده، کسی که به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
(چُ دَ / دِ)
ارتفاع و محصول زمین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ دَ / دِ)
زمین گیرنده. آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از چیزی که از جای خود نتواند جنبد... (آنندراج). مبتلا به فالج و بر جای مانده. (ناظم الاطباء). افکار. زمن. حارض. احریض. محرض. حرض. معقد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چون داغ لاله است زمین گیر آه ما
از دل به لب نمیرسد افغان سوخته.
صائب (از آنندراج).
عجب دارم از این بخت زمین گیر
که چون آهم قرین سرفرازیست.
طالب آملی (ایضاً).
- زمین گیر شدن، بر جای مانده و ناتوان شدن از پیری یا جز آن. مبتلا بمرض فالج شدن. از حرکت بازمانده شدن:
زآن آمده در عشق مرا پای بدرد
تا درسر کوی تو زمین گیر شدم.
خاقانی.
روح را جسم گران مانع شبگیر شده ست
جای رحم است به سیلی که زمین گیر شده است.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
زمینی یا جایی که استعداد روییدن چمن دارد. یا چمن در آنجا بسیار است. چمن زار:
تعالی اﷲ ازین شهر چمن خیز
که باد اوست بر دلها فرح بیز.
منیر (از آنندراج).
رجوع به چمن زار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمین گیر
تصویر زمین گیر
آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین دوز
تصویر زمین دوز
نوعی خیمه، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین گیر
تصویر زمین گیر
درمانده، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمین دوز
تصویر زمین دوز
نوعی خیمه، محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
انسان یا حیوانی که به علت بیماری نتواند از جای خود برخیزد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی